آیا می دانستید که شما خلاق هستید؟ آیا می دانستید که این ودیعه ای در وجود همه انسان ها است؟
خلاقیت چیست؟
خلاقیت مفهومی متعلق به علوم انسانی است و همانطور که می دانید برای مسائل علوم انسانی نمی توان تعریف واحدی ارائه کرد. یکی از تعاریفی که می توان برای خلاقیت داشت این است:
خلاقیت یعنی ابتکار عمل به خرج بدهیم و از روشهای مختلف چیزهایی به وجود بیاوریم که تا آن زمان وجود نداشتهاند یا در مسائل و موقعیتهای مختلف راهحلهای جدیدی پیدا کنیم. درواقع خلاق بودن بهنوعی خارج شدن از مسیر همیشگی است؛ مسیر همیشگی اندیشیدن، کار کردن، ایده یابی و حتی در مفهوم کلیتر مسیر زندگی.
همانطور که در تعریف بالا ملاحظه کردید خلاقیت فقط محدود به خلق یک اثر هنری، اختراع یک وسیله جدید و امثال اینها نمی شود؛ خلاقیت می تواند و باید در زندگی ما جریان داشته باشد و به کار آید. ما در حل چالش های روزمره و فراز و فرودهای زندگی مان از خلاقیت و نگاه خلاقانه و تفکر واگرایمان استفاده می کنیم.
خلاقیت از منظری سخت است و از منظری آسان. یکی از بخش های آسان آن این است که بدانیم خلاقیت فقط این نیست که ما یکچیز کاملاً نو و جدید به وجود بیاوریم، گاهی با بعضی دستکاریها میتوانیم کاری کنیم که کاملاً خلاقانه باشد و نظر مخاطب ما را بهخوبی جلب کند. به عبارتی نیاز نیست خیلی از کارها را از صفر شروع کنیم، بخش زیادی از راه را دیگران طی کرده اند و ما با ادامه آن مسیر و تغییراتی جدید می توانیم راهی نو یا وسیله ای نو و یا هر چیز دیگری را بوجود بیاوریم.
برخی تصور میکنند بهره هوشی بالا به معنی خلاق بودن است، اما خلاقیت و ذکاوت اصولا دو چیز متفاوتند و در مغز ما قسمتهای مختلفی را به خود مشغول میکنند. توانایی خلاق بودن از قابلیتهای اساسی ذهن ما انسانها است و ودیعهای در وجود ماست. شاید این جمله برای بیشتر ما عجیب یا نادرست به نظر برسد و با خودمان فکر کنیم که چطور خلاقیت میتواند ودیعهای در وجود همه انسانها باشد. بهراستی همه انسانها؟ بله دقیقاً همینطور است، همه انسان ها!
خلاقیت از کجا میآید؟
بسیاری از ما تصور میکنیم که برخی وجود خلاقی دارند و بعضیها نه. شاید فکر میکنیم این مسئلهای ذاتی است که به بعضی از انسانها هدیه شده است. شاید برای شما جالب باشد که بدانید همه ما انسانها خلاق به دنیا میآییم و اگر به کودکی خودمان فکر کنیم یا به کودکان اطرافمان نگاه کنیم میتوانیم نشانههای این خلاقیت را ببینیم.
ما همه در کودکی با خلاقیت خودمان بازیهای سرگرمکننده مختلفی درست کردهایم و واقعاً از انجام آنها لذت بردهایم. همه ما کاغذهای خردشده را در قابلمه ریختهایم و غذا درست کردهایم و با قطعه کندهشده یک وسیله چرخ گمشده ماشینمان را جایگزین کردهایم، با بالشت برای خودمان خانه درست کردهایم و از قوطی خالی شامپو تفنگ ساختهایم.
میبینید که همه اینها چقدر خلاقانه بودهاند و ما چقدر با روشهای ساده شاد شدهایم و خاطراتی ماندگار برای خودمان خلق کردهایم.
پیشنهاد میکنم در این مورد این مقاله را هم بخوانید :
احساس میکنم کودکی هایم خلاق تر بودم!
به یاد دارید که ما وقتی دورهم بودیم خیلی راحت بازی میکردیم اما گاهی حضور یک بزرگتر بخشی از بازی و هیجان ما را کمرنگ میکرد. این به چه علتی بود؟ شاید آن شخص به بازی ما خط میداد و مثلاً میگفت من که اینهمه اسباببازی برای شما خریدهام چرا از اینها استفاده میکنید؟ یا شاید هم در آن زمان چیزی نمیگفت اما بهقدری در زمانهای دیگر به ما میگفت که این کار را بکنیم و آن کار را نکنیم باعث میشد که ما در حضورش نتوانیم خود واقعیمان را بروز دهیم و به همین دلیل حضور او بازی ما را تحتالشعاع قرار میداد.
چرا به این مورداشاره کردم؟ میخواستم بهوضوح ببینید که گذر زمان چطور باعث شد بیشتر ما خلاقیتمان را از دست بدهیم و یا آن را کمرنگ شده ببینیم.
به کودکیتان بیندیشید. به بازیهایی که به آن اشاره کردیم و بازیهای بسیار زیادی که به آن اشاره نکردیم. این کار هم لذتبخش است و هم لحظات خلاق بودنتان را به شما یادآوری میکند.
به همین سادگی شاهد کمرنگ شدن خلاقیتمان بودیم؟
ما در فرهنگمان بسیار تشویق شدهایم که مثل هم، مثل برادر بزرگتر یا مثل دختر همسایه باشیم. تمامی این همسانسازیها دورکننده خلاقیت از وجود ما هستند چون ذات هر انسان یکتاست و اگر در همان بستر خودش رشد کند قطعاً بیهمتا خواهد بود اما وقتی ما تلاش میکنیم همه را شبیه به هم کنیم این خلاقیت روزبهروز کمرنگ و کمرنگتر میشود. همانطوری که اشاره کردم خلاقیت بیرون رفتن از مسیر همیشگی است و وقتی شما همه را در یک مسیر هدایت میکنید عملاً خلاق بودن را سختتر و سختتر کرده و مسیر آن را میبندید.
شاید شما با طرحوارهها آشنایی داشته باشید. ما اینجا اشاره کوتاهی به یکی از آنها داریم که به مبحث ما مرتبط است. وقتی شما در کودکی در حال نقاشی هستید و شخصی به این نیت که به رشد شما کمک کند دستتان را میگیرد و به خطهایتان مسیر میدهد و یا میگوید چرا این خط را کج کشیدهای، چرا خورشید را صورتی کشیدهای، چرا این آدم را آنقدر بزرگ کشیدهای و… همه اینها ذهنیتهایی را برای شما به وجود میآورد:
ذهنیت اول: باید مثل همه نقاشی بکشید و تا زمانی که این کار را نکنید کار شما ایراد دارد و این ایراد باعث میشود که مورد تشویق قرار نگیرید.
حتماً میدانید که یکی از دلایل اصلی هر حرکت کودک این است که توسط دیگران مخصوصاً پدر و مادرش مورد تشویق قرار بگیرد و وقتی مسیر این تشویق را در به انجام رساندن این حرفها میبیند مسیرش را به این سمت تغییر میدهد.
ذهنیت دوم: شما به سمت کامل گرایی هدایت میشوید و کامل گرایی با خلاقیت در تضاد است. شما کمکم احساس میکنید که نمیتوانید خوب نقاشی بکشید، نمیتوانید طوری بکشید که دیگران شما را تشویق کنند، نمیتوانید مثل همکلاسی یا خواهرتان این کار را انجام بدهید پس به این نتیجه میرسید که تا زمانی که به آن حد نرسیدهاید این کار را انجام ندهید و چه نتیجه دردناکی!
اگر شما بخواهید تا همهچیز کامل نشده
و به بهترین نحو اجرانشده و زیباترین ایده به ذهنتان نرسیده و…
دست به آن کار نزنید قطعاً و قطعاً هیچگاه رشد نخواهید کرد
و هیچگاه به سمت آن موفقیتی که در ذهن دارید نخواهید رفت.