چارچوب های ذهنی ضدخلاقیت
یکی از تعاریفی که بعضی از ما برای خلاقیت در ذهن داریم این است که خلاقیت “خارج از چارچوب عمل کردن” است. خارج از چارچوبی که در ذهن ما وجود دارد برای طی کردن روال ثابتی در کار ، چارچوبی که در ذهن ما وجود دارد برای حل کردن یک مسئله، یا حتی چارچوبی که در یک جامعه وجود دارد؛ یعنی در کل چارچوب های ذهنی ما.
این تعریف به ما نشان می دهد که همانطور که چارچوب ها در جاهای مختلف وجود دارند پس خلاقیت هم در جاهای مختلف معنی پیدا میکند. مهم است که بدانیم خلاقیت به یک حوزه خاص محدود نمیشود پس همۀ ما در جایگاه های مختلف و دوران های مختلف با آن سر و کار داریم.
چرا شکستن این چارچوب های ذهنی میتواند برای ما راهگشا باشد؟
ما در طول روز تصمیمات بسیار بسیار زیادی می گیریم؛ بعضی از تحقیق ها عدد این تصمیمات را چندهزار عدد در یک روز می دانند!! حالا اگر ما بتوانیم با شکست چارچوب های ذهنی مان تصمیمات جسورانه تر و خلاقانه تری بگیریم که ما را از روند همیشگی جدا کند و زودتر و بهتر به نتیجه برساند قطعا کار بزرگی برای پیشرفت خودمان انجام داده ایم.
اکثر ما افراد ساختارشکن را تحسین میکنیم. این افراد توانسته اند چارچوب های ذهنی شان را حداقل در بخشی خاص بشکنند و به تبع آن به موفقیت برسند.
این قالبها و چارچوب های ذهنی از کجا به ذهن ما راه پیدا کردند؟
قطعا آموزش هایی که ما در مراحل مختلف زندگی مان دیده ایم در شکل گیری این قالب ها بسیار موثر بوده است؛ در کودکی در خانواده ای که خودش اسیر چارچوب های مختلف ذهنی بوده است، بزرگتر که شدیم در مدرسه ای که پرسنلش با این قالب ها بزرگ شده بودند، بعدتر در اجتماع با افرادی که خودشان قربانی این قالب ها بودند و حالا که ما بالغ شده ایم مسائل مختلف روزمره به ما قالب های ذهنی می دهند و ذهن ما این محدودیت ها را به مسائل مشابه بسط می دهد و تصور میکند این قوانین یا این روش یا این حالت در همه جا باید وجود داشته باشد در صورتی که این اشتباهی است که جلوی خلاقیت ما را می گیرد.
ذهن محدود ما باعث میشود که ما پتانسیل محدودی برای خودمان قائل باشیم، باعث میشود که ما خودمان را در حد خاصی ببینیم و در نهایت با این تصورات ما را به موفقیت های محدود می رساند.
تا به حال با خودتان فکر کرده اید که
آیا بزرگترین دستاوردهای زندگیتان در مسیر همیشگی رشد و موفقیت و شکست هایتان بوده است
یا اینکه گامی برداشته اید فراتر از چیزی که از خودتان انتظار داشتید؟
به این مورد حتما فکر کنید.
و بعد به این نکته فکر کنید که آیا می خواهید خودتان را با دستاوردهای عادی قانع کنید یا اینکه در رویاهایتان خودتان را بر فراز قله موفقیت در حال لبخند زدن میبینید؟
اگر رویای شما این است به دنبال مسیرش باشید. آموزش ببینید و تمرین کنید که ذهنتان را از محدودیت خارج کنید. آگاهی اولین گام است و الان شما آگاهید.
این مقاله هم برای شما کاربردی خواهد بود : خلاقیت چیست و از کجا می آید؟
خیلی از مواقع نیاز است که ما ساده به مسائل نگاه کنیم، مثل کودکان. ذهن آنها هنوز خیلی پیچیده نشده است و هنوز چارچوب ها در ذهنشان با یک حالت محکم نقش نبسته است.
احتمالا تا به حال با این مورد روبرو شده اید:
کودکی می خواهد کاری انجام بدهد،
شما می گویید نه نمی توانی
آن کودک خیلی ساده در چشمان شما نگاه میکند و با تعجب می گوید : چرا ؟؟
و گاهی از اوقات شما با خودتان فکر میکنید که واقعا چرا ؟ چرا من او را از این کار منع میکنم؟ و درواقع جواب روشنی ندارید که به او بدهید.
ذهن شما سریعا بر اساس چارچوب هایی که برایش تعریف شده عمل میکند و او را هم باز می دارد اما در موارد بسیاری این اتفاق کاملا بی مورد است. هیچ نیازی نبوده که ما کودک را از این کار منع کنیم.
حالا فکر کنید چقدر در طول روز و در طول عمرمان این کار را با خودمان میکنیم.
چقدر خودمان را از پوشیدن یک لباس شاد، دویدن در خیابان، درآوردن کفشی که پایمان را زخم کرده، خندیدن، تصمیمات عجیب گرفتن، معاشرت با فردی که دوست داشته ایم و خیلی چیزهای دیگر منع کرده ایم چون چارچوب های مختلفی برای خودمان تعریف کرده ایم که گاها هیچ نیازی به وجودشان نیست. ما به مدد آموزش هایمان این چارچوب ها را بسته تر و بازتر کرده ایم و آن را به موارد دیگر هم تعمیم داده ایم.
و چارچوب های ذهنی ما هم همینطور هستند و همینطور عمل می کنند.
همانطوری که در ابتدای صحبتم گفتم خلاقیت شکستن این چارچوب هاست پس باید به دنبال راه های آن باشیم.
راه اول که به آن اشاره کردیم مورد بالا بود ؛ به مسائل ساده نگاه کنیم و موانع را فقط در صورت جدی بودن جدی بگیریم. از خودمان مانع نتراشیم.
اگر این مسئله شبیه چیزهایی هست که قبلا دیده ایم، الزاما قرار نیست پیچیدگی ها یا قوانین آن را هم داشته باشد. قرار نیست دقیقا از همان راه، حل بشود و قرار نیست ما را به همان نتیجه برساند. شاید این مسئلۀ جدید بسیار راحت تر باشد و شاید ما را به نتایج بسیار بهتری برساند.
پس از ذهن خودمان قانون نسازیم و کار را برای خودمان سخت نکنیم.
مسائل ساده وقتی در کنار مسائل پیچیده قرار می گیرند ممکن است بغرنج بنظر برسند در صورتی که این ذهن ماست که ما را فریب می دهد. با این فریب ها کار برای ما سخت تر میشود.
شاید خیلی راحت بتوانیم روی یکی از دیوارهای هزار تو بپریم و همه راه را از روی دیوار طی کنیم اما با دیدن این تصویر سریعا به ذهن ما میرساند که بین دیواره ها دنبال راه بگردیم. اینطور نیست؟
اما شاید این بار کسی از ما چنین چیزی نخواسته باشد. این فقط محدودیت ذهن ماست و قانون همیشگی که به الان تعمیمش می دهیم.
در مقاله بعد می خوانیم که : این چارچوب های ذهنی شامل چه چیزهایی می شود؟
شماره را به خواندن این مقاله دعوت میکنم.