چرا ما بر روی بحث تفکر کودکان تاکید داریم؟ و چرا می خواهیم فرزندانمان را به طور ویژه در این بخش حمایت کنیم؟
چون اگر بچه های ما در سنین پایین به خاطر فکرهایشان مورد تشویق قرار نگیرند کم کم فکرکردن را رها می کنند و ایده هایشان را به بازی نمی گیرند. اگر فرزند ما در برابر ارائه هر فکرش با این بازتاب مواجه شود که فکرش بیهوده، غلط، خنده دار، مسخره یا اصلا بی ارزش است و شایستگی توجه را ندارد چرا باید به فکرکردن ادامه دهد؟ اگر با افکار شما اینگونه برخورد شود چه احساسی دارید؟
بسیاری از اوقات ما والدین قصد راهنمایی فرزندمان را داریم، می خواهیم او مطالب درست را یاد بگیرد و فکرهای درستی داشته باشد به همین دلیل مدام فکرها و ایده هایش را اصلاح می کنیم و درست ها را به او می گوییم. کودکی که مدام چنین بازخوردی را ببیند کم کم به این باور می رسد که فکرهایش اشتباه است و جواب درست در دست والدین یا معلم است پس وقتی به مسئله ای برخورد میکند صبر می کند تا جواب درست را دریافت کند.
ما باید در درجه اول به کودکانمان یاد بدهیم که فکر کنند و در مرحله بعد هم به آنها یاد بدهیم که خلاقانه فکر کنند. البته اینها مواردی هستند که بچه ها خود بخود انجام میدهند، در حقیقت شاید بهتر باشد که بگویم ما باید سد راه بچه ها نشویم و مسیر درست آنها را با خیرخواهی مان به انحراف نکشانیم.
و حالا این بحث تفکر خلاق که ما بر روی آن تاکید داریم چیست ؟
در یک دسته بندی تفکر انسان به دو نوع تفکر همگرا و تفکر واگرا تقسیم می شود.
تفکر همگرا به این معنی است که ما برای هر مسئله یک راه حل قائل باشیم و تفکر واگرا به ما می گوید که هر مسئله بی نهایت راه حل دارد. بنظر شما ما برای خلاق بودن به کدام یک از این دو نیاز داریم؟
بله، همانطور که قطعا شما درست حدس زده اید تفکر واگرا چیزی است که ما می خواهیم به آن برسیم. حتی ما در کلاس های خلاقیت کودکان پیش از دبستان هم در خلال تمام بازی ها و تفریحات و تمرینات سعی داریم که تفکر واگرا را در کودکان تقویت کنیم تا در تمام عمرشان بتوانند از مزیت های آن استفاده کنند.
ما نمی توانیم در تمام زندگی فرزندمان او را حمایت کنیم یا به دنبالش باشیم تا موفق شود، خطا نکند و رشد کند. اما می توانیم با پرورش این تفکر در او کاری کنیم که خودش برای خودش کافی باشد؛ او باید بتواند از دانسته هایش در هر مرحله ای که لازم است استفاده کند تا به مطالبی که نمی داند پی ببرد. خلاقیت خلق چیز نوینی است اما نه از صفر ؛ ما با تلفیق چیزهایی که می دانیم راههایی جدید می سازیم برای رسیدن به هدف جدید.
و حالا یک سوال از شما دارم ..
آیا تمام چیزهایی که ما می دانیم درست هستند؟
جواب دادن به این سوال بسیار مهم است و می تواند بسیاری از رفتارهای ما را تحت تاثیر خود قرار دهد. اگر ما بدانیم تمام چیزهایی که می دانیم و به آن باور داریم الزاما درست نیستند قطعا کمتر تفکرات کودکمان را با خط کش تفکر خودمان اندازه می گیریم و احیانا با قیچی ای که در دست گرفته ایم اضافه های آن را می زنیم تا به اندازه و قد و قامت تفکر ما در بیاید.
اگر ما بدانیم ممکن است باورهای ما اشتباه باشند آن را به چالش می کشیم و آن را بازنگری می کنیم. حال اگر آن باور درست بود که چیزی را از دست نداده ایم و اگر در درستی اش شک کردیم با مطالعه و تحقیق باور درست را جایگزینش می کنیم و این مورد همیشه و در همه عمر ما می تواند انجام شود.
بسیاری از افکار ما و کارهایی که می کنیم هیچ دلیل محکمی ندارند فقط آنها را انجام می دهیم و درست می پنداریم چون اینطور به ما گفته شده است و همین کار را در ادامه با فرزندانمان هم به طور ناخودآگاه انجام می دهیم. اما در زمانه فعلی اینکه ما همه آن چیزی که بلدیم را به فرزندمان یاد بدهیم به هیچ عنوان دلیلی بر خوب تربیت کردن فرزندمان نیست..
شاید این داستان را شنیده باشید:
نوعروسی موقع سرخ کردن سوسیس ها سر و ته آنها را میزد و آنها را در تابه می انداخت. علت این کار را از او پرسیدند. گفت مادرم همیشه همین کار را می کرد! از مادرش پرسیدند گفت من نمی دانم چرا، مادرم همیشه همین کار را می کرد! از مادربزرگ پرسیدند. بنظر شما جواب چه بود؟
مادربزرگ گفت من فقط یک تابه در خانه داشتم که باریک بود و سوسیس ها کامل در آن جا نمی شدند. از دو طرف آن کوتاه میکردم تا بتوانم سوسیس ها را در کنار هم سرخ کنم!
این داستان دقیقا مطلبی که قصد اشاره به آن را داشتم بازگو می کند. اگر بر روی رفتارهای خودمان تامل کنیم می بینیم که ناخواسته بسیاری از کارهایی که انجام می دهیم به همین دلیل است: ما از خوراک لوبیا بدمان می آید چون مادرمان بدش می آمد، فکر میکنیم وقت خواب باید به پهلوی راست خوابید چون پدرمان اینطور فکر میکرد، فکر میکنیم رفتار خانواده همسایه چقدر عجیب است چون رفتار خانواده ما طور دیگری است و …
بخش زیادی از این توالی فکرها از نسلی به نسل دیگر طبیعی است، لازم و غیر قابل اجتناب. اما در بخشی که لازم نیست و حتی گاها خود ما از داشتن آن حس و آن نوع تفکر اذیت می شویم لازم است که آگاهانه وارد شویم و این زنجیره را به سمت فرزندانمان بشکنیم.
با سلام و تشکر از شما استاد عزیز برای مقاله های خیلی خوبتان در مورد تفکر وخلاقیت به خصوص در کودکان.خیلی وقتها این والدین یا حتی معلم ها هستند که با ارائه ی روشهای نه چندان درست جلوی بسیاری از ازادی ها وخلاقیت های بچه ها را می گیرند.موفق و سربلند باشید
با سلام خدمت شما دوست بزرگوار و ممنون از توجهی که به سایت دارید..
کاملا درست میفرمائید.. در مقاله بعدی به نام “آموزش خلاقیت به کودکان خردسال” به مبحث والدین پرداخته ام.
انشالله بزودی درمورد مربیان هم صحبتی خواهیم داشت.
موفق باشید